ستايشستايش، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره

ღستايش عشق مامان و باباღ

چادگان

سلام نمك ماماني ، از سه شنبه 21/6 تا جمعه رفتيم چادگان واقعاً خوش آب و هوا و جاي دنج و خوبي بود به ما خيلي خوش گذشت روز سه شنبه ساعت 9 به اتفاق خاله ستايش و عمو ( شوهر خاله ) و مهلا و زهرا و طاها حركت كرديم تو راه صبحانه را خورديم و دوباره حركت كرديم و در يك پارك ناهار را هم كه خاله‌جون رحمت كشيده بودند خورديم و دوباره حركت كرديم و ساعت 30/5 رسيديم چادگان يك سوئيت تحويلمان دادند و اسبابها را جا به جا كرديم و بعد استراحت كه بماند دخملي مامان اصلاً نيومدند تو ماشين همش ماشين خاله‌جونش بود و بعد هم كه رسيديم پيش اونها خوابيد خيلي به اونها وابسته است انشاءا... هر چي دلشون مي‌خواد خدا بهشون بده چون واقعاً‌ از دل و جون از ستايش...
27 شهريور 1391

سفر به چادگان

سلام عسل ماماني ، انشاءا... فردا صبح همراه خاله شهناز،عمو، طاها، زهرا و مهلا راه مي‌افتيم بريم چادگان مي‌گن دهكده قشنگيه ، من كه تا حالا نديدم ، انشاءا... وقتي رفتيم و برگشتيم برات تعريف مي‌كنم و عكسهايي كه گرفتم را مي‌گذارم . پس تا من بر مي‌گردم منتظرم باش . بااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااي ! ...
20 شهريور 1391

باز هم تأخير

سلام ستايش ماماني ، عزيز دل ماماني ، مي‌دونم گله داري كه خيلي دير مي‌يام اولاً ببخش دوماً چون كارم زياد بود نتونستم . حالا مي‌ذاري تعريف كنم . پنچشنبه 9/6 تولد طاها ( پسر خاله‌ات بود ) رفتيم كه بريم پارك و اونجا خوش باشيم رفتيم يك پيتزا فروشي كه نزديكش كيف فروشي بود تو اون كيف فروشي براي تشويق بچه‌ها براي خريدن كيف ، صورت بچه‌ها را گريم مي‌كردند گفتند خانم بفرماييد بالا صورت دختر خشكلتون را گريم كنيم گفتم عسل من نمي‌ذاره گفتند حالا امتحان كنيد رفتيم بالا خاله‌ها اومدند صورت شما را نقاشي كردند دختز نازگل من هم آروم گذاشت كه خاله‌ها نقاشي كنند به خاله‌ها گفتم اين عشق مامان غي...
12 شهريور 1391
1